جدول جو
جدول جو

معنی شالی کلا - جستجوی لغت در جدول جو

شالی کلا
(کَ)
نام دهی است از دیه های اطراف نور. (از سفرنامۀ رابینو ترجمه فارسی ص 149)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شالی کار
تصویر شالی کار
کسی که برنج می کارد
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
دهی است از دهات فرح آباد. (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 161)
لغت نامه دهخدا
(کالْ لی)
دهی است از دهستان لفور بخش مرکزی شهرستان شاهی که در 14هزارگزی جنوب باختری شیرگاه واقع است. کوهستانی، جنگلی، معتدل و مرطوب است، 550 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه پی رود تأمین میشود. محصول آن برنج و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری، و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی و راههای آن مالرو است. در تابستان به ییلاق سفیدریز و لوپی میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل با 140 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
دهی است از دهستان بالاتجن بخش مرکزی شهرستان شاهی، در 8 هزارگزی مغرب شاهی، در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و 90 تن سکنه دارد. آبش از نهر هتکه و رود خانه تالار، محصولش غلات و برنج و پنبه و ابریشم و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ص 131)
لغت نامه دهخدا
(لِ کَ)
دهی است از لفوز بخش مرکزی شهرستان شاهی، واقع در 15 هزارگزی جنوب باختری شیرگاه کوهستان جنگلی، هوای آن معتدل مرطوب مالاریائی. دارای 750 تن سکنه. زبان آنان مازندرانی و فارسی. آب آن از رود خانه کرسنک. محصول آنجا برنج، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی. راه آن مالرو است، تابستان گله داران ییلاق بخار کلا و اسبوکلا از دهستان ولویی میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ)
نام موضعی از رودپشت مشهدسر. (مازندران و استرآباد رابینو ص 117 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
شهری است در ارمنستان کبیر از نواحی خلاط از نواحی منازجرد از نواحی ارمنستان چهارم. احمد بن یحیی گوید: از عهد انوشیروان هنوز ارمنستان بدست ایرانیان بود تا اسلام آمد. و این کشوردچار اختلال و نابسامانی و شبیه ملوک الطوائفی می بود تا آنکه ارمینیاغس یکی از مردم ارمنستان زمام حکومت آنجا را در دست گرفت و به اختلافات پایان بخشید. پس از وی زنی به حکومت رسید به نام قالی و شهری ساخت و آن را قالی قاله نامید که معنای آن احسان قالی است و مجسمۀ خود را بر یکی از دروازه های شهر نصب کرد. عرب این شهر را قالیقلا نامیدند. شاعری گوید:
سیصبح فوقی اقتم الریش واقعاً
بقالی قلا او من وراء دبیل.
بطلمیوس گوید: طول این شهر 60 درجه و عرض آن 38درجه زیر 14 درجه از سرطان است و گویا در اقلیم پنجم باشد. ابوعون در زیج خود گوید: قالی قلا در اقلیم چهارم است. طول آن 63 درجه و 25 دقیقه و عرض آن 38 درجه است. در قالی قلا فرشی بافته میشود که آن را قالی نامند و قالی نسبت اختصاری است به شهر قالی قلا. (معجم البلدان ج 7 ص 17) (نزهه القلوب ج 3 ص 97). ابن خلکان از سمعانی روایت کند که قالی قلا از اعمال دیاربکر است و نیز ابن خلکان گوید: در تاریخ سلجوقیۀ عماد کاتب اصفهانی آمده است که قالی قلا ارزن الروم است
لغت نامه دهخدا
(کَ)
از دهات میان دورود فرح آباد (ساری). (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 161)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
برنج کار که زراعت برنج کند
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام عده ای از قرا، و از جمله، قریه ای در بالا بلوک بارفروش. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 117). و قریه ای در لالاآباد بارفروش. (سفرنامۀ مازندران واسترآباد رابینو ص 118). قریه ای در ناحیه دابو به آمل. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 112). قریه ای در ناحیه گرم رودپی در آمل. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 113). قریه ای در کار کندۀ ساری. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 121)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
از دهات چهاردانگۀ هزارجریب ساری. و رجوع به ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 163 و 166 و رجوع به بالا کولا شود
لغت نامه دهخدا
(لِ کَ)
دهی است از دهستان بابل کنار بخش مرکزی شهرستان قائم شهر که در 24 هزارگزی جنوب باختری قائم شهر و 12 هزارگزی باختر شیرگاه در دامنه واقع است. ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل مرطوب و 530 تن سکنه، آب آنجا از رود خانه بابل تأمین میشود. محصول عمده آن برنج و نیشکرو ابریشم و کتان و غلات و صیفی و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و نخی و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
لقب حمید بن مسعود بن سعد باشد و بنابگفتۀ مؤلف لباب الالباب: از احرار خطۀ لوهورو در طبع زکی و شعر وی قرین عنصری و رودکی است و در وصف قلم گفته:
حبذا ملک همایون تو کآب چشمش
بی گمان دارد خاصیت آب حیوان
هست اسرار نهان در دل او بسیاری
تا نبری سر پیدا نکند سر نهان
دو زبان باشد نمام و دراین نیست شکی
نیست نمام چه گر هست مر او را دو زبان
گه گهی زار شود گرید چون ابر بهار
از غم آنکه تنی دارد چون برگ خزان
بخورد مشک پس از دیده فروبارد در
مشک خواری بندیدم که بود درباران
نکند هرگز در فضل و هنر یک دعوی
لیک بنماید از فضل و هنر صد برهان،
(لباب الالباب ج 2 ص 411)،
و رجوع شود به حمیدالدین مسعود بن سعد
لغت نامه دهخدا
تصویری از شال کلاه
تصویر شال کلاه
نوعی عمامه که در عهد قاجاریه جزو لباس رسمی محسوب میشد
فرهنگ لغت هوشیار
منطقه ای در آلاشت، واقع در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع لاله آباد بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بالاتجن قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع شهرستان ساری، از توابع گیل خواران قائم شهر، از
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی واقع در شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در نزدیکی سی سنگان نوشهر، از توابع مربوط به منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع زیرآب واقع در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهستان لاله آباد شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع حومه ی نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
برنج کار
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بیشه ی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان میان رود شهرستان نوشهر، از توابع دهستان.، از توابع دهستان بیشه سر بابل، از توابع دهستان چهاردانگه
فرهنگ گویش مازندرانی
پلوی بدون خورشت
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان بندپی بابل، نام روستایی در خوزه خانقاه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بالاتجن قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان بابل کنار بابل، روستایی در شهرستان قائم
فرهنگ گویش مازندرانی